نظرات مختلف درباره اتانازى ضرورتاً وابسته به نظرات مختلف در زمينه اخلاق است. مباحث پيرامون اتانازى، مباحثى درباره «ارزش» ها است. برخى اعتقاد دارند كه حيات حد اعلاى خوبى است و ديگر خوبى ها با وجود حيات و زندگى معنا مى يابند. بدون زندگى و حيات، هيچ ارزشى يا خوبى اى وجود ندارد (يعنى نمى تواند وجود داشته باشد) و حيات شرط لازم براى تحقق ديگر ارزش ها است .
با پيشرفت هاى اخير دانش پزشكى و تكنولوژى مفهوم مرگ و مردن در فرهنگ غربى تغيير يافته است. اين دستاوردهاى قابل توجه دانش پزشكى در كشور ما نيز تأثيرات خاص خودش را داشته است، به گونه اى كه مفهوم مرگ نيز همراه با اين تحولات تغيير يافته است. علاوه بر اين چون مدت زندگى و حيات طولانى تر شده است بيمارى هاى وابسته به سن (مخصوصاً در سنين پيرى) به طور فزاينده اى افزايش يافته است. بسيارى از مردم اكنون از مشكلاتى مانند دمانس پيرى و آلزايمر رنج مى برند. در حالى كه مفهوم مرگ و زمان مرگ تغيير كرده، روش هايى نيز كه به واسطه آنها مى ميريم تغيير پيدا كرده است. مهمترين اصطلاحى كه در اين رابطه مورد بحث قرار گرفته است «اتانازى» (euthanasia) است. واژه «اتانازى» كه از اصطلاح يونانى «EU» به معناى «خوب و كامبخش» (Happy or good) و واژه «THANASIA» به معناى «مرگ» مشتق شده است به معناى كشتن دلسوزانه و مهرين كشى آمده است. گرچه اين اصطلاح از نظر ريشه لغوى معناى مردن بدون درد و رنج را دارد اما اين واژه در حوزه پزشكى جهت درمانى و پزشكى پيدا كرد. در حال حاضر توجه خاصى به اين موضوع در جامعه ما شده است، كه اميدواريم نتايج سودمندى دربر داشته باشد. اما اين نكته مهم است كه عدم توجه و شناخت كافى به ترمينولوژى اين بحث و مباحث پيرامون آن تاثيرات مخربى خواهد داشت. اين مقاله مرورى بر اصطلاحات و تعاريف مربوط به اتانازى و مباحث پيرامون آن است.
مباحث در رابطه با «اتانازى»، عمدتاً بحث درباره اين است كه چه چيزى اخلاقى است؟ سئوالاتى بنيانى در اين رابطه مطرح شده است؛ مثلاً آيا حقى براى ارتكاب خودكشى وجود دارد؟ آيا اخلاقى هست كه ديگرى براى خودكشى به ديگرى كمك كند؟ آيا حقى وجود دارد كه براساس خواسته كسى يا اعضاى خانواده اش ايجاد مرگ را در او تسهيل كنيم؟ آيا اخلاقى هست براى نجات جان كسى، زندگى كس ديگرى را كه اميدى به زنده ماندنش نيست خاتمه دهيم؟ تمام مباحث پيرامون «اتانازى» درصدد پاسخگويى به سئوالاتى اينچنينى هستند. «اتانازى» بحث بسيار مهمى در اخلاق پزشكى است چون تمام حوزه هاى اجتماعى و فرهنگى را دربرمى گيرد. اما براى پرداختن به اين سئوالات نياز ضرورى به فهميدن تعدادى از اصطلاحات و تعاريف مربوط به اتانازى است. اگر چه خيلى از نويسندگان مدعى هستند كه بين انواع اتانازى تفاوت معنى دارى نمى توان قائل شد. اما اكثر مباحث پيرامون اين موضوع مخصوصاً مباحث حقوقى بر روى اين تفاوت ها تكيه مى كنند.
واژه «اتانازى» كه از اصطلاح يونانى «EU» به معناى «خوب و كامبخش» و واژه «THANASIA» به معناى «مرگ» مشتق شده است. واژه Thanasia خود از «Thanatos» كه الهه مرگ در يونان بوده است، گرفته شده است. اين واژه براى اولين بار توسط فرانسيس بيكن كه مرگ بدون رنج را تبليغ مى كرد وارد فرهنگ پزشكى شد. شوراى اخلاقى و قضايى انجمن پزشكى آمريكا واژه اتانازى را اينگونه تعريف مى كند:
«اتانازى عمل ايجاد مرگ در بيمارى لاعلاج است كه رنج و عذاب غيرقابل تحمل دارد كه اين عمل با روشى نسبتاً سريع و بدون درد به دلايل ترحم انگيز صورت مى گيرد.» در اين تعريف اتانازى به عنوان تجويز پزشكى يك داروى كشنده به بيمارى معنا مى شود كه رنج و عذاب غيرقابل درمان و غيرقابل تحمل دارد. اتانازى اصطلاحى عمومى است كه بالفعل مى توان تنوعى از معانى مختلف را براساس زمينه اى كه از آن استفاده مى شود از آن استنباط كرد. تعدادى از اصطلاحات در هنگام بحث از اتانازى به طور قراردادى در نظر گرفته شده است. اين اصطلاحات به دقيق تر شدن زمينه موضوع و تشخيص بين انواع مختلف اتانازى كمك مى كنند. اما منابع گوناگون هر يك به طريقى اصطلاحات مربوط به اين واژه را تعريف كرده اند. برخى از اصطلاحات كه در اين باره مطرح شده است عبارتند از:
اتانازى فعال (active)، اتانازى غيرفعال (passive)، اتانازى داوطلبانه (voluntary)/ اتانازى غيرداوطلبانه (non voluntary)، اتانازى اجبارى (Involuntary)، خودكشى با همكارى پزشك
(physician assisted suicide).
رالف برگن در كتاب «اخلاقيات بيماران رو به موت» اتانازى را چنين تعريف مى كند: (اين تعريف به نظر من تعريف جامعى است)
«اتانازى فعال داوطلبانه»، تزريق عامدانه دارو يا اقدامات ديگر است كه منجر به مرگ بيمار شود. اين عمل براساس تقاضاى صريح بيمار و با رضايت كاملاً آگاهانه او انجام مى شود. نكته مهم در اين حالت اين است كه قصد و تمايل پزشك و بيمار هر دو در جهت خاتمه دادن به زندگى بيمار است. در اتانازى فعال داوطلبانه دو شرط بسيار مهم است ۱- تصميم خود بيمار ۲- درد و رنج غيرقابل تحمل و بدون اميد به بهبودى. «اتانازى فعال غيرداوطلبانه»، تزريق عامدانه دارو يا اقدامات ديگرى است كه منجر به مرگ بيمار شود اما در اين حالت بيمار صلاحيت تصميم گيرى (اهليت يا صلاحيت قانونى) را ندارد و از لحاظ روانى قادر به درخواست صريح براى اين عمل نيست. مثلاً بيمار در حالت كما است. البته تنها مرگ مغزى و زندگى نباتى مواردى نيستند كه بيمار قادر به تصميم گيرى نيست. در اين نوع اتانازى معمولاً پزشك يا تيم پزشكى، كميته اخلاق پزشكى و يا خانواده بيمار و يا قاضى تصميم مى گيرند.
«اتانازى فعال اجبارى»، تزريق عامدانه دارو يا اقدامات ديگرى است كه باعث مرگ بيمار شود. در اين حالت بيمار صلاحيت تصميم گيرى را دارا است و هيچگونه درخواست صريح براى اين عمل نداشته است. اين حالت را جميع اخلاقيون، مجاز نمى دانند و قتل محسوب مى شود. «اتانازى غيرفعال»، عدم شروع درمان يا قطع درمان هايى است كه براى حفظ حيات بيمار لازمند. البته اين نوع اتانازى مى تواند داوطلبانه (يعنى براساس درخواست بيمار) يا غيرداوطلبانه (يعنى بيمار صلاحيت تصميم گيرى را نداشته باشد) باشد. اين نوع اتانازى معمولاً به صورت مستقيم، مانند تجويز دارو يا هر اقدام ديگرى، نيست. در «اتانازى غيرفعال داوطلبانه» بيمار درمان خود را رد مى كند تا در مرگش تسريع ايجاد شود. به عبارت ديگر بيمار از همان ابتدا از پذيرش درمان سر باز مى زند. «اتانازى غيرفعال غيرداوطلبانه» معمولاً در مورد بيمارانى به كار گرفته مى شود كه شرايط بسيار وخيمى دارند و پزشكان هم مطمئن اند كه درمان امكان پذير نيست يا درمان را قطع مى كنند و بيمار را از مواد غذايى يا دارو محروم مى كنند و يا اگر مثلاً بيمار در سير بيمارى اش، دچار عفونتى شود درمانى براى عفونت او آغاز نمى شود.
«اتانازى غيرمستقيم» (Indirect.e): در اين حالت ضددردهاى مخدر يا داروهاى ديگر براى تسكين درد بيمار تجويز مى شود اما پيامد عرضى (accidental) آن قطع سيستم تنفسى بيمار است (داروهاى ضددرد مخدر اگر با دوز بالا تجويز شوند مركز تنفسى را مهار مى كنند) كه منجر به مرگ بيمار مى شود. اين نوع اتانازى با قصد عامدانه انجام نمى شود اما پيامد عرضى آن مرگ بيمار است.
«خودكشى با همكارى پزشك»: در اين حالت پزشك داروها يا اقدامات ديگر را براى بيمار فراهم مى كند، با توجه به اين كه او مى داند قصد بيمار از آنها خودكشى است.
با توجه به تعريف هاى فوق مى توان گفت نكته مهم در افتراق «اتانازى فعال داوطلبانه» از «خودكشى با همكارى پزشك» در رفتار پزشك است. در حالت اول پزشك مستقيماً اقدام به خاتمه زندگى بيمار مى كند. اما آنچه «اتانازى فعال داوطلبانه» را از نوع «غيرفعال» يا «غيرمستقيم» افتراق مى دهد، نيت پزشك است. در حالت اول نيت پزشك خاتمه دادن زندگى بيمار است اما در دو مورد بعدى نيت پزشك كاهش درد بيمار يا قطع درمان هاى پزشكى مزاحم يا بيهوده است. دليل عمده براى افتراق اين اصطلاحات از يكديگر، چالش هاى اخلاقى و حقوقى است. برخى استدلال كرده اند كه نوع «غيرفعال» و «غيرمستقيم» از لحاظ اخلاقى و حقوقى در برخى وضعيت ها مجاز است . در حال حاضر در اكثر ايالت هاى آمريكا اجماعى براى اخلاقى و قانونى كردن نوع «غيرفعال» اتانازى روبه فزونى است. اما در مورد «اتانازى فعال داوطلبانه و غيرداوطلبانه» و «خودكشى همراه با پزشك» جدل ها و اختلاف نظرهاى بسيارى وجود دارد. اخيراً برخى استدلال مى كنند كه تمايز ميان «فعال و غيرفعال» اتانازى، غيرمعتبر است و همان دلايلى كه براى توجيه اتانازى غيرفعال از لحاظ اخلاقى آورده مى شود مى تواند براى نوع فعال نيز آورده شود. چون معمولاً «اتانازى» در بحث هاى عمومى و در ميان عرف جامعه به همان نوع «فعال داوطلبانه» ارجاع مى شود. استناد نوع «غيرفعال» و «غيرمستقيم» به اتانازى خودبه خود بار اخلاقى بسيارى به وجود مى آورد.
• مباحث پيرامون اتانازى
در بحث هاى پيرامون اتانازى برخى استدلال كرده اند كه اتانازى توجه جامعه نسبت به زندگى را از بين مى برد، رايج شدن اتانازى در عمل پزشكى حساسيت جامعه نسبت به مرگ را كاهش مى دهد و در نتيجه زندگى امر ارزشمندى به حساب نمى آيد. اين حالت باعث از بين رفتن انسانيت و به وجود آمدن تنوعى از بيمارى هاى اجتماعى مى شود. در جامعه اى كه حيات غير ارزشمند به حساب آيد آنگاه افراد ابايى از كشتن افراد ديگر و ارتكاب جنايت ندارند. كيفيت زندگى سست مى شود و جامعه به عنوان يك كل خراب مى شود.
مخالفين اتانازى معتقدند هرگاه اتانازى قانونى شود، پتانسيلى براى سوءاستفاده در دستان مراقبين سلامتى خواهد بود. اولين قدم براى انجام اتانازى در جامعه اى كه قانونى شده است باعث مى شود قدم هاى بعدى آسانتر برداشته شود. به اين استدلال، «شيب لغزنده» (Slippery slope) گفته مى شود. يكى از صريح ترين مخالفين اتانازى، «يال كاميسار» (Yale camisar) پروفسور حقوق دانشگاه ميشيگان حمله سه جانبه اى را بر عليه اتانازى صورتبندى كرده است كه شامل: ۱- خطر سوء استفاده از اتانازى توسط مراقبين سلامتى ۲- شيب لغزنده و ۳- خطر اشتباه و لغزش است . موافقين نظريه «شيب لغزنده» استدلال مى كنند هنگامى كه كيفيت زندگى كاهش يافته باشد جامعه پايان دادن به حيات را مى تواند بپذيرد و هيچ روش عقلانى براى محدود كردن اتانازى و جلوگيرى از سوء استفاده آن وجود ندارد. براساس نظريه شيب لغزنده، اتانازى به مانند لبه نازك يك گوه است كه وقتى جابيفتد عميقاً در جامعه پيش رانده مى شود. «كاميسار» نتيجه مى گيرد قانونى كردن اتانازى ارادى ناچاراً منجر به قانونى شدن اتانازى اجبارى (Involuntary) مى شود چون تمايز عقلانى بين آن كسانى كه مى خواهند بميرند (چرا كه خودشان را سربار جامعه مى دانند) و آن كسانى كه مى خواهند بكشند (چون اين افراد را سربارى براى جامعه مى دانند) غيرممكن است. اكثر كسانى كه از استدلال شيب لغزنده استفاده كرده اند تجربه آلمان نازى را مثال تجربى اين فرآيند در عمل ذكر كرده اند. آنها استدلال مى كنند سياست عمومى كشتن، از يك قدم اوليه محدود آغاز مى شود، يعنى اتخاذ برنامه اتانازى دقيقاً تعريف شده و خلاص شدن از شر كسانى كه زندگى هاى بى ارزشى دارند سريعاً به «هولوكاست» (اقدام حزب نازى در كشتن افراد يهودى) منجر مى شود.
موافقين اتانازى تلاش مى كنند تا استدلال «شيب لغزنده» را به صور مختلف رد كنند. آنها معتقدند مكانيسم هاى رايجى كه توسط دادگاه ها به كار گرفته شده است از «اتانازى اجبارى» (Involuntary) جلوگيرى مى كند. در صورت قانونى شدن اتانازى غيرفعال (Passive)، شيب تماماً لغزنده نيست چون هيچ برنامه كشتن وسيعى مد نظر نيست. برخى ديگر برخود مفهوم «شيب لغزنده» حمله كرده اند و استدلال مى كنند، اين استدلال (شيب لغزنده) كه نوعى از عمل درنهايت منجر به برقرارى نوع ديگرى از عمل مى شود، برهان مجاب كننده اى نيست و براى آن كه مقدمه صادق باشد بايستى نشان دهد كه فشار اوليه براى برداشتن قدم هاى بعدى آنقدر قوى است كه قدم هاى بعدى رخ دهد. استدلال «خطر سوء استفاده» كه توسط كاميسار و برخى ديگر ارائه شده است بر اين ادعاست كه اتانازى و خودكشى با همكارى پزشك نهايتاً منجر به قتل (شنيع) مى شود. در واقع كسانى ممكن است با راهنمايى فرد براى انجام خودكشى به دنبال منافع شخصى باشند و اگر اتانازى يا خودكشى با همكارى پزشك قانونى و در حوزه عمل پزشكى اجرا شود ممكن است پزشكان نسبت به انجام اين عمل حساسيت خود را از دست بدهند و در مواردى كه مى توان از اتانازى دورى كرد، با اين حال اتانازى را انجام دهند. از طرف ديگر اين احساس كه پزشكان مجوز كشتن را داشته باشند باعث مى شود كه مردم و دست اندركاران امر بهداشت و درمان به پزشكان اعتماد نكنند چون مسئوليت آنها براى حفظ حيات بدل به اهداكنندگان مرگ شده است. در اين حالت بين هيچ نوع اتانازى تمايزى مطرح نيست، چون پزشك نمى تواند اجازه دهد بيمار بميرد و بايد تا آخرين لحظات براى حفظ حيات او تلاش كند حتى اگر اميدى به زنده ماندن بيمار نباشد. اما موافقين اتانازى استدلال مى كنند كه ريسك سوء استفاده اگر چه قطعاً وجود دارد اما واقعاً تهديدى براى انجام اتانازى نيست چرا كه اولاً تنظيم قوانين دقيق برعليه اتانازى فعال و خودكشى با همكارى پزشك از اين حالت پيشگيرى مى كند و ثانياً وجود مجموعه مشخصى از اصول راهنما براى انجام اتانازى در موقعيت هاى خاص از ايجاد ابهام جلوگيرى خواهد كرد. به طور كلى مى توان گفت اعتراضات نسبت به اتانازى فعال و ارادى در ۵ مورد صورتبندى مى شود: ۱- استدلال مى شود در حال حاضر راه هاى پيشگيرى از دردهاى كشنده وجود دارد و با فراهم آوردن مراقبت هاى بهتر مى توان جلوى درد را گرفت، بنابراين اتانازى ضرورتى نمى يابد. اما چنين استدلالى مجاب كننده نيست: اگر چه درمان هاى تسكينى و مراقبت هاى بيمارستانى پيشرفت هاى مهمى در مراقبت از افراد در حال مرگ داشته است ولى باز هم مشكلاتى باقى است. براى اين كه بهترين درمان تسكينى براى هر فرد دريافت شود نياز به كوشش ها و خطاهايى است كه عواقب دردناكى براى بيمار دارند و مهمتر از آن عوارض جانبى چنين درمان هايى مانند تهوع، ناتوانى در كنترل ادرار، از دست دادن هوشيارى به علت خواب آلودگى هاى نيمه دائمى و نظاير آن است. هم چنين افرادى وجود دارند كه نمى خواهند از درمان هاى تسكينى و مراقبت هاى بيمارستانى بهره بگيرند و برخى ديگر از داوطلبين اتانازى گلايه كمترى از درد دارند و مشكل اصلى آنها وابستگى به ديگران و يا وابسته به دستگاه هاى تنفس مصنوعى است كه در اين حالت وابستگى، به خاطر درد درخواست بيمار در اين حالت وابستگى، معنايى ندارد. ۲- استدلال مى شود ما هيچ گاه شواهد كافى براى توجيه اين باور نداريم كه تقاضاى بيمار مبتلا به بيمارى لاعلاج براى مردن تقاضايى درست، ثابت و واقعاً مختارانه است. ۳- برخى براى انجام اتانازى به «آموزه اثردوگانه» (doctrine of double effect) متوسل شده اند اما مطابق با تفسير اين آموزه انجام اعمالى مجاز است كه عواقب بد آن از پيش مشخص باشد به اين شرط كه: الف - اين نتيجه بد به عنوان يك اثر جانبى يا غيرمستقيم عمل اصلى منظور شده باشد، ب - عملى كه قصد اصلى بر آن واقع شده به لحاظ اخلاقى خوب و يا حداقل خنثى باشد، ج - اثر خوب به واسطه راه بدى حاصل نشود يعنى بدى وسيله اى براى رسيدن به خوبى نباشد، د- نتايج بد نبايستى چنان جدى باشند كه بر اثرات خوب فائق شوند. اما اتانازى اين شرايط را برآورده نمى كند. جالب است كه موافقين اتانازى نيز از همين آموزه نتيجه اى خلاف رأى مخالفين اتانازى مى گيرند. ۴- استدلال مى شود تمايز ميان اتانازى ارادى، اجبارى و غيرارادى در نحوه عمل است ولى در اصل كار تفاوتى بين اين دو وجود ندارد. ۵- اگر اتانازى ارادى و فعال را بپذيريم راه را براى ديگر انواع اتانازى و خودكشى فراهم آورده ايم .
البته نظرات مختلف درباره اتانازى ضرورتاً وابسته به نظرات مختلف در زمينه اخلاق است. مباحث پيرامون اتانازى، مباحثى درباره «ارزش» ها است. برخى اعتقاد دارند كه حيات حد اعلاى خوبى است و ديگر خوبى ها با وجود حيات و زندگى معنا مى يابند. بدون زندگى و حيات، هيچ ارزشى يا خوبى اى وجود ندارد (يعنى نمى تواند وجود داشته باشد) و حيات شرط لازم براى تحقق ديگر ارزش ها است . موافقين اتانازى ارزشى مافوق ديگر ارزش ها براى حيات قائل نيستند بلكه معتقدند كه حقوق فردى ارزش برتر است و برخى ديگر از آنها كيفيت حيات را مهمتر از خود حيات مى دانند و منطق آنها اين است كه اگر چه زندگى خود به گونه اى واضح يك ارزش مهم است اما ممكن است زمان هايى به وجود آيد كه زندگى ارزش زيستن و بودن نداشته باشد. افرادى كه حقوق فردى و كيفيت زندگى را ارزش برين مى دانند، در حالت هايى كه قدرت و توان آنها كاهش مى يابد نظام ارزشى خود را در معرض تهديد مى بينند؛ چون در يك نظام ارزشى، فرد رديفى از ارزش ها را براساس اهميت آنها طبقه بندى مى كند. حال اگر اين نظام ارزشى به خطر افتد فرد ممكن است زندگى خود را خاتمه دهد، چون ديگر ارزش زيستن طولانى و يك زندگى خوب وجود ندارد. يكى از مهمترين دلايلى كه بحث درباره اتانازى اينقدر مورد اعتراض قرار گرفته به اين علت است كه نظام ارزشى انسان را به چالش مى خواند. يكى از را ه هاى ارزيابى ارزش ها براى آن كه دريابيم آنها واقعاً ارزشى اخلاقى دارند استفاده از نظريه هاى مختلف در اخلاق هنجارى (normative ethics) است. با ارزيابى يك مشكل يا يك رويه خاص از طريق عينك اخلاق هنجارى مى توانيم تعيين كنيم كه نظام هاى ارزشى ما نياز به تغيير دارند يا نه؟
در بررسى هر كدام از نظريه هاى اخلاق هنجارى بايد حتماً چهار سطح فرد، خانواده، پزشك و جامعه را در نظر گرفت. در سطح فردى شخص بايد تصميم بگيرد كه مى خواهد به زندگى اش خاتمه دهد يا نه؟ مثلاً از منظر «خودگرايى اخلاقى» اگر شخص براساس منفعت و نفع خود به نتيجه برسد كه بميرد، اين اخلاقى است. از طرف ديگر فرد ممكن است به اين نتيجه برسد كه مى خواهد زنده بماند و استدلال كند كه تمام تكنولوژى پزشكى بايد به كار گرفته شود تا زندگى اش را حفظ كنند.
اعضاى خانواده نيز يك وضعيت دشوار اخلاقى را پيش رو دارند و اين دشوارى بيشتر مربوط به مواردى است كه فرد لاعلاج فاقد صلاحيت لازم براى تصميم گيرى درباره مرگ خودش است. مثلاً از ديدگاه «سودگرايى اخلاقى» خانواده ممكن است متمايل باشد بيمارشان زنده بماند به اين دليل كه از بين بردن ارزش زندگى به حال جامعه مضر است و در هر حالى امكان نجات بيمار وجود دارد و اين به هرحال خير جمعى را در پى دارد. ولى از طرف ديگر ممكن است خانواده تمايل به مردن بيمارشان داشته باشند به علت اين كه مراقبت هاى پزشكى بيهوده (futile) هزينه زيادى بر دوش جامعه وارد مى كند در نتيجه مرگ او بيشترين خير جمعى را دارد.
پزشك نيز در يك چالش اخلاقى قرار دارد. نگاه جهانى به پزشكان اين است كه آنها وظيفه دارند به هر قيمتى زندگى بيمار را حفظ كنند. در مقابل اين نگاه جهانى آموزه «خودمختارى» (Autonomy) و حق بيمار قرار دارد. بر طبق اين آموزه پزشكان در قبال اميال و آرزوهاى بيمارانشان مسئول هستند. براساس اصل «خودمختارى» توجيه اتانازى تنها بر مبناى اصل احترام براى تصميم بيمار است و ارتباطى با اين موضوع كه اتانازى به سود بيمار است يا نيست، ندارد. بر طبق اين ديدگاه وقتى بيمار مختارانه تصميم به مرگ مى گيرد پزشك بايد از داورى درباره «كيفيت زندگى» بيمار خود امتناع كند. يعنى پزشك بايد به درخواست منطقى و حتى غيرمنطقى بيمار براى انجام اتانازى رضايت دهد. اما پزشك از سوى ديگر متعهد است كه عملى بر خلاف سود و منفعت بيمار انجام ندهد. يعنى پزشك بايد تصميم بگيرد كه اين عمل به سود و منفعت بيمار هست يا نيست، كه اين مسئله هم وابسته به ملاحظاتى درباره كيفيت زندگى بيمار است. اما در اينجا بحثى معرفت شناسانه پيش مى آيد كه آيا پزشك امكان اين را دارد كيفيت زندگى بيمار را ارزيابى كند؟ و بر چه ملاك هايى اين ارزيابى استوار است؟ درستى اين ملاك ها را چگونه مى توان تعيين كرد؟ آناليز نظريه هاى اخلاق هنجارى جوابى روشن پيش روى ما نمى گشايد چون هيچ اجماعى از خوبى وجود ندارد و چون در چهار سطح بايد بررسى شوند تناقضات بسيارى حاصل مى شود ولى آنچه واضح است بيشتر استدلال هاى اخلاقى عليه يا له اتانازى برگرفته از همين نظريه هاى اخلاقى است ولى هيچكدام نمى توانند نشان دهند كدام ساز و كار براى گرفتن تصميم در قبول يا رد اتانازى بهترين است. البته اكثر جوامع اتانازى فعال و ارادى را رد كرده اند (به جز چند كشور مانند هلند و اخيراً بلژيك كه آن هم شرايط خاص خودش را دارد) و بحث بيشتر بر انواع ديگر اتانازى يعنى نوع غيرفعال و غيرارادى آن است.